کد مطلب:154099 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

زینب در مجلس یزید
یزید بن معاویه در اشعارش مسائلی را مطرح كرد از جمله: 1- آرزو می كند حضور كشته های بنی امیه را كه در جنگ بدر به جهنم واصل شدند 2- به كشتن فرزند پیغمبر افتخار می كند 3- تصور می كند كه حكومتش تثبیت شده و مخالفی نخواهد داشت 4- منكر اصل دین و قیامت و رسالت و وحی و تمام مسائل الهی می شود! لذا زینب مظلومه با اینكه


در دست یزید اسیر است و حامی و پشتیبانی ندارد، اما با یك شجاعت بی نظیر و شهامت بی مانند بیاناتی ایراد می فرماید كه بینی یزید را به خاك می مالد تا آنجا كه می فرماید: من ترا انسانی بی قدر و بی ارزش می دانم و سخت تو را می كوبم و بسیار ترا توبیخ و سرزنش می كنم، تو هر چه بكوشی و هر چه تلاش كنی و مكر و حیله به كار بری نمی توانی نام ما را از سر زبان ها برداری و محبت ما را از دل ها خارج كنی و احكام دین را از بین ببری، لیكن عار و ننگ كار تو هرگز و با هیچ آبی شسته نمی شود.

راستی عجیب شجاعانه، یزید را با خاك یكسان می كند، آری او دختر امیرمؤمنان علی بن ابیطالب است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثنای پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود: اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق اسماء فاصبحنا نساق كما تساق الاساری ان بنا علی الله هو انا و بك علیه كرامة؟ و ان ذلك لعظم خطرك عنده؟ فشمخت بانفك و نظرت فی عطفك جذلان مسرورا حین رأیت الدنیا لك مستوثقة و الامور متسقة و حین صفی لك ملكنا و سلطاننا فمهلا مهلا لا تطش جهلا انسیت قول الله تعالی: و لا تحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم.

«یزید گمان می كنی از این كه همه راه های زمین و آسمان را به روی ما بستی و ما را مانند اسیران شهر به شهر می گردانی، نزد خدا خوار و بی مقدار می شویم و تو مورد عنایت الهی گردیده ای و مقامت نزد خدا افزون گشته كه این چنین باد به دماغ افكنده و اظهار خوشحالی و شادمانی می كنی؟ چون می بینی دنیا به كام تو است و كارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حكومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانی اتكا مكن، مگر گفته خدا را فراموش كرده ای؟ كفار گمان نكنند كه مهلت دادن به آن ها به خیر آن ها است بلكه به آنها مهلت می دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند كه برای آنان عذابی دردناك است».

امن العدل یابن الطلقاء تخدیرك حرائرك و اماءك و سوقك بنات رسول الله سبایا.«ای پسر آزادشدگان [1] آیا از عدالت است كه زنان و كنیزان خود را در پس پرده نگهداری و دختران رسول خدا (ص) به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و


صورتهاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیك چهره آنان را بنگرند در حالی كه مرد و محرمی ندارند تا از آن ها حمایت كند؟!»

آری چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از كسی كه جگر پاكان [2] را به دندان می كشد و گوشت او از خون شهدا روئیده است، و چگونه ممكن است از دشمنی با ما كوتاهی كند كسی كه از روی بغض و كینه به ما نگاهی می كند و در مقام افتخار به كشتن مردان الهی می گوید:



و اهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل



و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل بهشت می زند چرا چنین نگوئی كه به خیال خود فتنه را با كشتن ذریه رسول خدا و ستارگان زمین ریشه كن كرده ای، آنگاه پدران خود را می خوانی، به زودی به آنان ملحق خواهی شد در حالی كه آرزو می كنی كاش فلج بودم و لال می شدم و چنین جملاتی را نمی گفتم و چنان كارهائی را انجام نمی دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را كه خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده...

هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون می سازد لیكن باید ترا از این گردن فرازی فرود آورم و ترا كوچك سازم و بكوبم و توبیخ و ملامت بسیار گویم، هر چند چشم ها اشكبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است كه افراد حزب الله به دست آزادشدگان حزب شیطان كشته شوند.

فكد كیدك وسع سعیك و ناصب جهدك فو الله لا تمحوا ذكرنا و لا تمیت وحینا و لا ترحض عنك عارها و هل رأیك الا فند و ایامك الا عدد و جمعك الا بدد یوم ینادی المنادی ألا لعنة الله علی الظالمین.

«مكر خود را به كار گیر و كوشش خود را انجام ده ولی به خدا قسم نمی توانی یاد ما را از میان مردم محو و نابود كنی، و احكام الهی را نمی توانی از بین ببری اما عار و ننگ عمل


زشت تو هرگز شسته نمی شود، زیرا رأی تو ضعیف و مدت زندگانیت كوتاه و جمعیت همدستانت اندك و در روز قیامت منادی پروردگار ندا می دهد: آگاه باش كه لعنت خدا بر ستمكاران محقق است [3] .


[1] اين جمله اشاره است به فرمايش رسول خدا در فتح مكه به ابوسفيان جد يزيد و همدستانش: انتم الطلقاء، «شما آزاديد».

[2] اين جمله اشاره است به عمل جده يزيد هند جگرخوار كه جگر حضرت حمزه را بيرون آورد و بدندان كشيد كه بخورد.

[3] اعلام النساء ج 2 ص 504 - بحار ج 45 ص 133 - نفس المهموم ص 444 - حياة الحسين ج 3 ص 378.